نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - پرستار زهره زاهدی
خاطرات پرستاران و بانوان جانباز هشت سال دفاع مقدس در کرمانشاه(4 )؛
پیر مردی سراسیمه وارد بیمارستان شد، چیزی شبیه هیزم نیم سوخته ای را روی دستانش گرفته بود و فریاد می زد: آی مسلمانها! این دختر هجده ساله ی من است.چند دقیقه بعد جسد زن حامله ای را آوردند که سر بر بدن نداشت و امدادگران می گفتند گوشه ی اتاق خانه اش پناه گرفته بوده است.ما اشک می ریختیم و کار می کردیم.
کد خبر: ۴۱۹۹۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۰۳